حاج سيد حسن ابطحى گويد: در سفرى كه به شام رفتم ، با ماشين شخصى با خانواده ام همسفر بوديم . حدود دويست كيلومتر كه به شام مانده بود، عيبى در موتور ماشين پيدا شد كه به هيچ وجه روشن نمى شد. در اين بين ، آقا مهدى در بيابان با ماشين بنزش پيدا شد و با كمال محبت ماشين ما را بكسل كرد و به شهر شام آورد، ولى از اين موضوع خيلى ناراحت بودم و به حضرت زينب (س ) عرض كردم ! چرا ما با اين وضع در سفر اول وارد شام شديم ؟! شب در عالم رؤ يا خدمت حضرت زينب (س ) رسيدم ، حضرت در جواب من فرمودند: آيا نمى خواهى شباهتى به ما داشته باشى ؟ مگر نمى دانى ما در سفر اولى كه به شام آمديم ، اسير بوديم و چه سختى ها كشيديم ؟ تو هم چون از ما هستى (و سيد هستى ) بايد در اولين سفرى كه به شام وارد مى شوى اسيروار وارد شوى .(203)
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
بنظر شما هیئت داری خوبه
آمار سایت
کدهای اختصاصی